آموزگاران علیمحمد باب
علیمحمد در سال 1235 ه. ق در شیراز از پدری به نام محمد رضا که کار بزازی داشت، زاده شد. در کودکی پدر خود را از دست داد و خالویش سید علی، او را به مکتب شیخ عابد شیرازی سپرد. علیمحمد در آنجا خواندن و نوشتن فارسی و عربی و اندکی از علم حساب و قرائت قرآن مجید...
را آموخت چنان که وقایع نگاران بهایی بر این معنا گواهی میدهند و نبیل زرندی در تاریخ خود و مازندرانی در «اسرار الآثار» و «رهبران و رهروان» و آیتی در «الکواکب الدریة» و دیگران بدین امر اذعان کردهاند. به عنوان نمونه، اسدالله مازندرانی در کتاب «رهبران و رهروان» مینویسد:
«سید علی (خالوی علی محمد) آن حضرت را به مکتب نزد شیخ محمد نام عابد - معلم شیخی - به تحصیل قرائت و کتابت فارسی و عربی و تعلم حساب و سیاق متداول آن ایام گماشت و هر سالی چند که خط و ارتباط برای دفتر نگهداری مراسلات تجاری نیک زیبا و رسا شد با خود به بوشهر برده و در تجارتخانهی خود و برادر مهترش حاجی سید محمد مشغول ساخت» [1] .همچنین در کواکب دریه از قول سید جواد کربلائی آمده است:
«روز دیگر باز در خانه ی خال مذکور، وی (سید علی محمد) را ملاقات نمودم و در حالتی که از مکتب مراجعت فرموده مشتی کاغذ در دست داشت. سؤال کردم: آقا اینها چیست؟ با صوتی بسیار ملایم مؤدبانه فرمود: اینها صفحات مشق من است» [2] .
ابوالفضل گلپایگانی (مبلغ مشهور بهایی) نیز همین مضمون را در کتاب «کشف الغطاء» از سید جواد کربلائی گزارش کرده است [3] .
خط زیبای علی محمد نیز اثر تعلیم آموزگار وی، شیخ عابد بود که تحریری نیکو داشت و به خوش نویسی معروف بود چنان که فیضی بهایی در کتابش مینویسد:
«شیخ عابد، نام اصلیش شیخ محمد ملقب به زین العابدین و او را شیخ انام نیز میگفتند و از جهت زهد و تقوایی که داشت به شیخنا و شیخ عابد شهرت داشت. او از پیروان جناب شیخ احمد احسائی بود و به علوم و معارف رایج زمان خود واقف و خطی نیکو داشت» [4] .
بدان گونه که دانستیم، شیخ عابد از تلامذهی شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی (سران شیخیه) شمرده میشد و ظاهرا در دوران تحصیل سید علی محمد، او را با نام این دو تن آشنا کرد به همین جهت چون سید علی محمد در جوانی رهسپار کربلا شد از میان همهی علمای آن دیار، در درس سید کاظم رشتی حضور یافت و مجذوب آرا و عقاید «شیخیه» گردید. چنان که مازندرانی در کتاب «الاسرار الآثار» مینویسد:
«در آثار بیان، [5] حاجی سید کاظم رشتی به عنوان معلمی (آموزگار من) در مواضع بسیار مذکور گردید چنانچه در ذیل نامهای بقر، فتح و بیان شرح سورهی بقرهی قرآن، ثبت میباشد و در توقیع «فی السلوک الی الله» است قوله: و علی التفصیل کتبها سیدی و معتمدی و معلمی الحاج سید کاظم الرشتی اطال الله بقاءه. و مفهوم است که این رساله را در ایام حیات سید رشتی نوشتند. و در توقیعی دیگر: و اما ما رأیت فی آیات معلمی من حکم جنان الثمانیة (!) و در عدهای از توقیعات، ذکر از معلم دیگری نیز فرمودند» [6] .
که مقصود از این معلم دیگر، به قول مازندرانی، ملا صادق خراسانی از علمای شیخیه بوده است که سید علی محمد مدتی هم نزد او نیز تلمذ میکرد و راه و رسم شیخیگری را میآموخت. مازندرانی در این باره مینویسد:
«بعضی - چنانچه در ظهور الحق اشاره است - مراد، ملا صادق خراسانی را میدانستند که (سید علی محمد) در ایام اقامت در کربلا چندی در نزد وی بعضی از کتب ادبیهی عربیهی متداولهی آن ایام را خواندند» [7] .
در اینجا مناسب است علاوه بر آنچه گذشت، نمونهی دیگری از سخنان سید علی محمد را بیاوریم که در آن، به سید کاظم رشتی به عنوان «معلمی» اشارت میکند تا شواهد گوناگون، دست به دست یکدیگر دهند و غبار شبهه را از اذهان متعصبان پاک سازند. وی در خطبهی اول از «تفسیر سورهی بقره» مینویسد:
اللهم انک انت لتعلم فی یوم الذی أردت انشاء ذلک الکتاب قد رأیت فی لیلتها بأن ارض المقدسة قد صارت ذرة ذرة و رفعت فی الهواء حتی جاءت کلها تلقاء بیتی ثم استقامت. ثم جاءت خبر فوت الجلیل معلمی رحمة الله علیه من هنا لک [8] .
سید علی محمد، در این عبارت کوتاه، به اغلاط گوناگون درافتاده چنان که لفظ «یوم» را مؤنث پنداشته و برای آن، ضمیر تأنیث (لیلتها) آورده است در صورتی که (لیلته) باید مینوشت. همچنین در عبارتش: «أرض المقدسة» به کار برده که درست نیست چرا که موصوف با صفت خود در حرف تعریف (الف و لام) تطبیق میکند و بنابراین، لازم بود: «الأرض المقدسة» بنویسد. وانگهی: «جاءت خبر فوت الجلیل...» نیز خطا است که ضمیر مؤنث برای فعل، بیوجه آمده و باید: «جاء خبر فوت...» میگفت. از اینها که بگذریم، ترجمهی سخن او چنین است:
«بار خدایا تو میدانی در روزی که این کتاب را میخواستم پدید آورم در شبش دیدم که آن سرزمین مقدس (کربلا) ذره ذره گشت و در هوا بلند شد تا به پیش خانهی من رسید آنگاه استقرار یافت. سپس خبر فوت آن دانشمند بزرگوار، آموزگار من - که رحمت خدا بر او باد - از آنجا آمد.»
شگفت آن که علی رغم این همه تصریحات که سید علی محمد دربارهی آموزگاران خود دارد، عباس عبدالبهاء در کتاب «مفاوضات» درس آموختن علی محمد را از معلمان، به کلی انکار نموده و او را از هر گونه تحصیل دانش بر کنار شمرده است! و در این باره مینویسد:
«اما حضرت أعلی - روحی له الفداء - در سن جوانی بیست و پنج سال از عمر مبارک گذشته بود که قیام بر امر فرمودند و در میان طائفهی شیعیان عموما مسلم است که ابدا حضرت در هیچ مدرسهای تحصیل نفرمودند و نزد کسی اکتساب علوم نکردند»! [9] .
با وجود شواهدی که بر خلاف این انکار خیانت بار آوردیم، دو ایراد اساسی دیگر نیز بر این سخن داریم:
نخست آن که بر عکس قول عبدالبهاء، طائفهی شیعیان از حضور سید علی محمد در درسهای سید کاظم رشتی به تصریح خبر دادهاند و حتی معاصران و همدرسان سید علی محمد، این امر را گزارش کردهاند چنان که میرزا محمد تنکابنی در کتاب «قصص العلماء» آورده است:
«مؤلف گوید... فرقهی دیگر از متابعان شیخ احمد (احسائی) بابیه میباشند و رئیس ایشان میر علی محمد شیرازی است و او دعوی بابیت میکرد و میگفت که من نائب خاص حضرت صاحب الزمان میباشم و او در نزد حاجی سید کاظم (رشتی) تلمذ میکرد و در همان زمان که مؤلف کتاب در عتبات مشرف بودم و چند وقتی به درس حاج سید کاظم رشتی میرفتم، میر علی محمد هم به درس او میآمد و قلم و دواتی همراه داشت و هر چه سید کاظم میگفت از رطب و یابس، او در همان مجلس درس مینوشت» [10] .
دوم آن که مورخان بهایی نیز - بر خلاف ادعای عبدالبهاء - با شواهد و مدارک، درس خواندن سید علی محمد را به اثبات رساندهاند و فقط تصریح کردهاند که وی مانند دیگر محصلان، به صورت منظم درس نیاموخته و به پراکنده خوانی روی آورده است. چنان که مازندرانی در کتاب «اسرار الآثار خصوصی» مینویسد:
«چون تلمذ سید باب (سید علی محمد) به صغر سن در مکتب شیراز نزد معلمی کامل به وضع و مقدار درخور آن ایام مسلم در تاریخ، و حضور چندی در محضر درس حاجی سید کاظم رشتی به کربلا در ایام شباب نیز مصرح در کلمات خودشان است و آثار خطی به غایت زیبایشان در دسترس عموم میباشد، مرادشان از امیت (درس ناخواندگی) این است که تحصیلات علمیه به ترتیب و تدرج از مقامات به درجات عالیه به نوعی که معمول و متداول ایام بود مانند شیخ احسائی و سید رشتی و علمای اصحابشان و غیر هم از علما، ننمودند و این را به تشبیه و تقریب به حال جد امجد اعلای خود، امیت گفتند [11] و آنچه از خطوط و آثار و حتی صورت محاسبات تجارتی بوشهر که به خطشان باقی است و غیرها محقق میگردد این است که قرائت و کتابت فارسی متداول نه به طریق علمی و نیز مقدار اندکی از کتب و قواعد عربی به اسلوب آن ایام و نیز زیبایی خط و علم حساب رقوم معموله را در مکتب شیراز طی نمودند و منظور خالشان برای وارد کردن به حجره ی تجارت هم بیش از این نبود و ایشان هم چنین معلوم است که به ورود در این علوم مرسوم متداوله ی زمان دلبستگی نشان نمیدادند .
ولی در ایام جوانی با عدم رضایت خال به کربلا رفتند و در محضر سید رشتی، مسائل عرفانی و تفسیر و تأویل احادیث و آیات از طریق اثنا عشری و عرفانهای مربوط به شیخ احسائی را بسیار شنیدند و به فقه امامی از روش آنان ورود نمودند و چنانچه از آثارشان مستفاد میگردد در مطالب و مآرب شیخ و سید، بیش از همه ی امور دیگر وارد شدند و به آن مکتب نزدیکتر بودند» [12] .
بنابراین ادعای عباس عبدالبهاء، سخنی گزاف و باطل است و از مقام تحقیق فاصله ای عمیق دارد. [13]
(1)رهبران ورهروان،اسدالله مازندرانی،ج2، ص 40 .
(2)الکوکب الدریه فی مآثرالبهائیه ،عبدالحسین آیتیفج1، ص 30
(3)کشف الغطاء،ابوالفضل گلپایگانی،ص 56و57 .
(4)کتاب حضرت نقطه اولی،محمدعلی فیضی، ص 74.
(5)مرادکتاب بیان والواح علی محمدباب است .
(6)اسرارالآثار،اسداله مازندرانی، ص 369.
(7)همان ،ص 370.
(8)کتاب حضرت نقطه اولی ،ص 107.
(9)النورالابهی فی مفاوضات عبدالبهاء،ص 19و20.
(10)قصص العلماء ،میرزامحمدتنکابنی ،ص 59.
(11)النورالابهی فی مفاوضات عبدالبهاء ،ص 17و18 .
(12)اسرارالآثار،اسدالله مازندرانی ،191و192 .
(13) ماجرای باب وبهاء ، مصطفی حسینی طباطبائی ،ص 30-35 .